زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
جلـوۀ روی تو بود، طـور منـاجات ما کـعـبۀ کـوی تو بود، قـبـلۀ حاجـات ما شـربـت دیـدار تـو، آب حـیـات هــمـه صحبت این ناکسان، مرگ مفاجات ما خرمن عمر عزیز، رفت به باد سـتـیز ز آتش بیداد سوخت، حاصل اوقات ما از تو نگـشتم جدا، در همهجا وز قضا تا به قـیـامت فـتـاد، دیـد و مـلاقـات ما بیتـو اگـر میروم، چـاره نـدارم ولی این همه دوری نبود، شرط مکافات ما وعــدۀ مـا و تـو در، بـزم یـزیـد پـلـیـد تا کنی از طشت زر، جلوه به میقات ما راه درازی به پیش، همسفران کینه کیش همّتی از پیـش، بیـش، بهر مهـمّات ما شمعصفت میروم، سوخته و اشکریز ای سر نـورانیات، شاهـد حـالات ما! بیتو نـشاید که ما، بـار به منـزل بریم یا که به سختی مگر، بارِ غـمِ دل بریم |